کوچه های باران خورده

ساخت وبلاگ
فاتحه ای بخوانیم برای آرامش دلمان.... همه ی ما مسافرانی سرگردانیمدر این برهوت لحظه ها که بوی رفتن هر لحظهاز تمام کالبد جانمان بر می خیزدکوله بار خستگی هایمان بر دوشبا تن پوشی از دلتنگی بر تنماندل؛ به بیراهه هاو‌ کوره راه های پرت سپرده ایمبی هواتر از دردیم و بی سرزمین تر از باد ...راه به هیچ سرمستی از آسوده گی نداشته ایمگم شده گانیم تا آنجا که هیچ صراطیمارا بر منزل مقصود نمی رساندپنجشنبه است و این بارفاتحه ای بخوانیم برای دلهای خسته ی خودمانباشد که آرام گیرد... نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: بیست و هفتم بهمن ۱۴۰۱ ساعت: 18:38 کوچه های باران خورده ...
ما را در سایت کوچه های باران خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sobhbabarana بازدید : 90 تاريخ : يکشنبه 30 بهمن 1401 ساعت: 13:33

میگن شرکتی بوجود اومده که خاک عزیز از دست رفته ات رو میدی و بهت یه بذر میدن که تو زمین بکاری تبدیل به درخت میشه حالا فکرشو بکن شاحه ای از اون درخت رو ببری و باهاش نی لبک درست کنی و هروقت دلت گرفت توش بنوازی و بودنش بره تو تن و جونت ...

گفتم بدونی چنین شرکتی هست همین.


نويسنده :حمید عسکری اطاقوری

تاريخ: هجدهم بهمن ۱۴۰۱ ساعت: 18:43

کوچه های باران خورده ...
ما را در سایت کوچه های باران خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sobhbabarana بازدید : 87 تاريخ : چهارشنبه 26 بهمن 1401 ساعت: 16:53

دیگر میترسم حتی از منادی صبح ... می ترسم از صبح ...می ترسم از روشنای صبح ...می ترسم ...می ترسم دیگر از خداییکه هر صبح از مناره ی خانه اشصدایم می زند ... نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: هفدهم دی ۱۴۰۱ ساعت: 11:40 کوچه های باران خورده ...
ما را در سایت کوچه های باران خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sobhbabarana بازدید : 88 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 12:52